تصور کن . . . . . .
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
ومهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسانی برای هرانسانی برادری است.
من آن روز را انتظار می کشم
حتی اگر روزی که دیگر نباشم. . . . .
از: مرد عاشقی که در عکس است.
روزی که دیگر درخانه هاشان را نمی بندند ؛ قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است .
عیدت مبارک. روزتم مبارک.[گل][گل]
این مطلب شما بازهم مرا به یاد جمله ای انداخت که دیگر دارد ملکه ذهنم میشود...امروز که نشد شاید فررررررررررردا[لبخند]
چه خوب. فکر نمیکردیم خکشتان بیاید. خوشحالیم
وبلاگ زیبا و پرمحتوایی دارید[لبخند][گل]
سلام... او قات خوش[لبخند]
من منتظر هیچ روزی نیستم....همین امروز را زندگی خواهم کرد....[چشمک] آقای توی عکس آقای احمد شاملو هست؟....
همیشه زنده باد یاد شاملو بزرگ.
سلاخی می گریست به قناری ی کوچکی دل باخته بود...!
من هم آنروز را انتظار ميكشم.. عاشق اين مرد عاشق هستم. نگاه او آيدا را زيبا كرده است.